جستجو برای:
  • صفحه اصلی
  • زبان انگلیسی
    • دوره جامع MSRT+ حل نمونه سوالات
    • دوره طلایی زبان انگلیسی بزرگسالان
  • تقویت رزومه
    • مقاله نویسی با هوش مصنوعی
  • اپلای تحصیلی
  • درباره ما
 
englishunipro.com
  • صفحه اصلی
  • زبان انگلیسی
    • دوره جامع MSRT+ حل نمونه سوالات
    • دوره طلایی زبان انگلیسی بزرگسالان
  • تقویت رزومه
    • مقاله نویسی با هوش مصنوعی
  • اپلای تحصیلی
  • درباره ما
0
ورود / عضویت

بلاگ

englishunipro.comبلاگآموزش زبان انگلیسیEnglish Short Storiesسطح متوسطWhen the Phone Battery Died

When the Phone Battery Died

آبان 13, 1404
ارسال شده توسط h261442_ali
آموزش زبان انگلیسی ، English Short Stories ، سطح متوسط
115 بازدید

برای شنیدن صدا روی نوار پخش زیر کلیک کنید

It was a rainy Friday night, and Emma was already thirty minutes late for her friend’s birthday dinner. She rushed out of her apartment, her umbrella half-broken, and her phone buzzing with messages she didn’t have time to check. The city lights reflected on the wet streets as she jumped into a taxi.

Halfway there, her phone screen turned black. 1% battery. She quickly texted, “Almost there!” before the screen went completely dark. Dead.

Now she couldn’t check the map, call her friend, or even pay with her digital wallet. The driver, an old man with kind eyes, noticed her worried face.
“Problem, miss?” he asked.
“My phone just died,” she sighed. “And I don’t remember the restaurant’s name.”
He chuckled softly. “Maybe it’s life’s way of asking you to look around instead of looking down.”

They stopped near a busy street filled with glowing shop signs and delicious smells. Emma decided to walk, hoping to recognize the place. The rain had stopped, leaving a cool, fresh air. She passed a flower shop, a bakery, and a small bookstore glowing warmly through its windows.

Curious, she stepped inside. The smell of old paper and coffee wrapped around her. A young man was playing guitar quietly in the corner. She smiled shyly, and he smiled back.
“Looking for someone?” he asked.
“Actually… yes, but maybe I just found something better,” she laughed.

They talked for hours about music, travel, and how strange it felt to live in a world that never stopped buzzing. When the lights dimmed and the shop was closing, she realized she hadn’t missed the dinner at all. She’d just found an unexpected story in the middle of the night.

When she finally turned on her phone the next morning, it exploded with missed calls and messages. But Emma just smiled at the screen and whispered, “Maybe some good things happen only when the phone battery dies.”

Moral: Sometimes, losing connection with the world helps us reconnect with life.

ترجمه فارسی

جمعه شب بارانی بود و اِما سی دقیقه از شام تولد دوستش عقب بود. با عجله از آپارتمانش بیرون زد، چترش نیمه‌خراب بود و گوشی‌اش پر از پیام‌هایی بود که وقت چک کردنشان را نداشت. وقتی داخل تاکسی پرید، چراغ‌های شهر روی خیابان‌های خیس منعکس شدند.

در نیمه‌ی راه، صفحه‌ی گوشی‌اش سیاه شد. ۱٪ باتری. قبل از اینکه صفحه کاملاً تاریک شود، سریع پیام داد: «تقریباً رسیدم!» خاموش شد.

حالا نه می‌توانست نقشه را چک کند، نه به دوستش زنگ بزند، و نه حتی با کیف پول دیجیتالش پرداخت کند. راننده، پیرمردی با چشمانی مهربان، متوجه چهره نگران او شد.

«مشکلی پیش آمده، خانم؟» پرسید.

اِما آهی کشید: «گوشی‌ام خاموش شد. و اسم رستوران یادم نمی‌آید.»

پیرمرد به آرامی خندید. «شاید این روش زندگی است که از شما می‌خواهد به جای پایین نگاه کردن، به اطرافتان نگاه کنید.»

آنها نزدیک خیابانی شلوغ پر از تابلوهای درخشان مغازه‌ها و بوهای خوشمزه ایستادند. اِما تصمیم گرفت پیاده برود، به امید اینکه مکان را بشناسد. باران بند آمده بود و هوای خنک و تازه‌ای بر جا گذاشته بود. از کنار یک گل‌فروشی، یک نانوایی، و یک کتاب‌فروشی کوچک که از پشت پنجره‌هایش نوری گرم می‌تابید، گذشت.

کنجکاو شد و به داخل قدم گذاشت. بوی کاغذ قدیمی و قهوه او را در بر گرفت. مرد جوانی در گوشه‌ای به آرامی گیتار می‌نواخت. اِما با کمرویی لبخند زد و او هم در جواب لبخند زد.

مرد پرسید: «دنبال کسی می‌گردید؟»

اِما خندید: «راستش… بله، اما شاید تازه چیز بهتری پیدا کردم.»

آنها ساعت‌ها درباره‌ی موسیقی، سفر، و اینکه زندگی در دنیایی که هرگز از وزوز کردن باز نمی‌ایستد چقدر عجیب است، صحبت کردند. وقتی چراغ‌ها کم‌نور شد و مغازه در حال بسته شدن بود، اِما متوجه شد که اصلاً دلتنگ شام نشده بود. او در آن نیمه‌شب، داستانی غیرمنتظره پیدا کرده بود.

صبح روز بعد که بالاخره گوشی‌اش را روشن کرد، گوشی از تماس‌های از دست رفته و پیام‌ها منفجر شد. اما اِما فقط به صفحه نمایش لبخند زد و زمزمه کرد: «شاید بعضی چیزهای خوب فقط زمانی اتفاق می‌افتند که باتری گوشی تمام می‌شود.»

نتیجه اخلاقی: گاهی اوقات، قطع ارتباط با دنیا به ما کمک می‌کند تا دوباره با زندگی ارتباط برقرار کنیم.

واژگان (Vocabulary 📚)

Vocabulary Table
Wordsمعنی
buzzing(گوشی) وزوز می‌کرد / پر از پیام بود
taxiتاکسی
digital walletکیف پول دیجیتال
died (phone)خاموش شد / باتری تمام کرد
restaurantرستوران
bookstoreکتاب‌فروشی
curiousکنجکاو
guitarگیتار
unexpectedغیرمنتظره
missed callsتماس‌های از دست رفته
connectionارتباط / اتصال
reconnectدوباره وصل شدن / ارتباط برقرار کردن

📝Task 1: True or False

Are the sentences true or false?

Task 1

1 / 5

.Emma was early for her friend’s birthday dinner

2 / 5

.Her phone battery died while she was in the taxi

3 / 5

.The taxi driver told her to keep looking at her phone

4 / 5

.Emma entered a bookstore after walking in the street

5 / 5

.Emma felt sad when she turned her phone back on the next morning

امتیاز شما

میانگین امتیازها 0%

0%

📝 Task 2: Fill in the blanks

Complete the sentences with the correct words.

Task 2

1 / 5

.Emma rushed out of her apartment on a _______ Friday night

2 / 5

.The taxi driver had _______ eyes and a kind smile

3 / 5

._________Emma walked past a flower shop, a bakery, and a small

4 / 5

.________Inside the shop, a young man was playing the

5 / 5

.The moral of the story is that sometimes we need to lose _______ to reconnect with life

امتیاز شما

میانگین امتیازها 0%

0%

💬 Discussion Question

Do you think life would be better or worse if we had no smartphones for one day? Why?

در تلگرام
کانال ما را دنبال کنید!
در اینستاگرام
ما را دنبال کنید!

مطالب زیر را حتما مطالعه کنید

داستان کوتاه انگلیسی سطح مبتدی
A Surprise Letter
داستان کوتاه انگلیسی سطح پیشرفته
The Unexpected Guest at Midnight
داستان کوتاه انگلیسی سطح متوسط
A Confusing Message
داستان کوتاه انگلیسی سطح پیشرفته
A Choice Between Two Paths
داستان کوتاه انگلیسی سطح مبتدی
The Friendly Neighbor
داستان کوتاه انگلیسی سطح متوسط
The Unplanned Road Trip

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.

جستجو برای:
دسته‌ها
  • English Short Stories
  • آموزش زبان انگلیسی
  • رزومه تحصیلی
  • سطح پیشرفته
  • سطح مبتدی
  • سطح متوسط
نوشته‌های تازه
  • A Surprise Letter آذر 7, 1404
  • The Unexpected Guest at Midnight آذر 2, 1404
  • A Confusing Message آذر 1, 1404
  • A Choice Between Two Paths آبان 30, 1404
  • The Friendly Neighbor آبان 28, 1404

درباره ما

آماده‌ای برای یه آینده‌ی بهتر؟
انگیش یونی پرو کنارتونه تا مهارت‌های انگلیسی، مقاله‌نویسی و رزومه‌نویسی‌تون رو تقویت کنین، بهترین نسخه‌ی خودتون بشین و برای اپلای تحصیلی بدون استرس اقدام کنین.

مقالات آموزشی
  • English Short Stories (43)
  • آموزش زبان انگلیسی (43)
  • رزومه تحصیلی (2)
  • سطح پیشرفته (14)
  • سطح مبتدی (16)
  • سطح متوسط (13)
enamad
نماد اعتماد الکترونیکی
تمامی حقوق برای انگلیش یونی پرو محفوظ است.
ورود به سیستم ×

دوازده − 3 =

ورود با کد یکبارمصرف
ارسال مجدد کد یکبار مصرف(00:30)
آیا حساب کاربری ندارید؟
ثبت نام

هفده + 9 =

ارسال مجدد کد یکبار مصرف (00:30)
برگشت به صفحه ورود به سایت

ورود

رمز عبور را فراموش کرده اید؟

هنوز عضو نشده اید؟ عضویت در سایت