جستجو برای:
  • صفحه اصلی
  • زبان انگلیسی
    • دوره جامع MSRT+ حل نمونه سوالات
    • دوره طلایی زبان انگلیسی بزرگسالان
  • تقویت رزومه
    • مقاله نویسی با هوش مصنوعی
  • اپلای تحصیلی
  • درباره ما
 
englishunipro.com
  • صفحه اصلی
  • زبان انگلیسی
    • دوره جامع MSRT+ حل نمونه سوالات
    • دوره طلایی زبان انگلیسی بزرگسالان
  • تقویت رزومه
    • مقاله نویسی با هوش مصنوعی
  • اپلای تحصیلی
  • درباره ما
0
ورود / عضویت

بلاگ

englishunipro.comبلاگآموزش زبان انگلیسیEnglish Short Storiesسطح پیشرفتهA Meeting That Wasn’t Meant to Happen

A Meeting That Wasn’t Meant to Happen

آبان 7, 1404
ارسال شده توسط h261442_ali
آموزش زبان انگلیسی ، English Short Stories ، سطح پیشرفته
44 بازدید

برای شنیدن صدا روی نوار پخش زیر کلیک کنید

The rain had a strange way of silencing the city that night. The usual hum of traffic was replaced by the rhythmic tapping of drops against glass and the occasional rumble of thunder. Inside Café Lumen, the dim yellow light reflected off the wet pavement, turning it into a shimmering mirror of solitude.

Evelyn sat by the window, her coffee untouched, her fingers nervously tracing the rim of the cup. She wasn’t supposed to be there. She had taken a wrong turn after leaving her evening lecture, distracted by a phone call that never connected. Now she found herself in this quiet café, waiting for the storm to pass — or so she told herself.

Then he walked in.

The man was tall, drenched, and slightly breathless — as though he’d been running from something. When his eyes met hers, something flickered in the air, something both familiar and impossible. Evelyn froze. It was him. The man from her dreams. The one who always appeared standing at a crossroads, asking her to choose wisely.

He smiled faintly, as if recognizing her too. Without asking, he sat across from her.
“You’re late,” he said quietly, his accent lilting with an unfamiliar rhythm.
“For what?” she whispered, her pulse quickening.
“For the decision you’ve been avoiding.”

The café seemed to fade — the rain, the sounds, even the air — until there was only the table between them. He reached into his coat and pulled out a small silver key. “Once you take it, everything changes. But you mustn’t hesitate.”

Evelyn blinked — and suddenly, he was gone. Only the key remained, cold and gleaming under the light.

Years later, she would still dream of that night. She never found the man again, but every door that mattered in her life — every opportunity, every risk — seemed to unlock itself when she dared to act without fear.

Perhaps, she often thought, the meeting was meant to happen after all — not with him, but with courage itself.

ترجمه فارسی

آن شب باران روش عجیبی برای ساکت کردن شهر داشت. همهمه‌ی همیشگی ترافیک با صدای ضربه‌های ریتمیک قطرات بر شیشه و غرش گاه‌به‌گاه رعد جایگزین شده بود. درون کافه لومن، نور زرد کم‌رنگ روی سنگفرش خیس منعکس می‌شد و آن را به آینه‌ای درخشان از تنهایی تبدیل می‌کرد.

اِولین کنار پنجره نشسته بود، قهوه‌اش دست‌نخورده، انگشتانش با عصبانیت لبه فنجان را لمس می‌کرد. او قرار نبود آنجا باشد. پس از ترک سخنرانی شبانه‌اش، حواسش به تماسی تلفنی که هرگز وصل نشد پرت شد و مسیر را اشتباهی پیچید. حالا خود را در این کافه ساکت می‌یافت، منتظر بود تا طوفان بگذرد – یا اینطور به خودش می‌گفت.

سپس او وارد شد.

مرد قدبلند، خیس آب و کمی نفس‌نفس‌زنان بود – انگار که از چیزی فرار می‌کرد. وقتی چشمانش با چشمان اِولین تلاقی کرد، چیزی در هوا جرقه زد، چیزی هم آشنا و هم غیرممکن. اِولین خشکش زد. خود او بود. مردی از رویاهایش. همانی که همیشه در رویاهایش در یک چهارراه ایستاده بود و از او می‌خواست عاقلانه انتخاب کند.

مرد لبخند کمرنگی زد، گویی او هم اِولین را شناخته بود. بدون پرسیدن، روبروی او نشست.

با لهجه‌ای که آهنگی ناآشنا داشت، به آرامی گفت: «دیر کردی.»

اِولین که ضربان قلبش تند شده بود، زمزمه کرد: «برای چه؟»

«برای تصمیمی که از آن طفره می‌رفتی.»

به نظر می‌رسید کافه در حال محو شدن است – باران، صداها، حتی هوا – تا اینکه فقط میزی بین آن دو باقی ماند. مرد دست در کتش کرد و کلید نقره‌ای کوچکی بیرون آورد. «به محض اینکه آن را برداری، همه چیز تغییر می‌کند. اما نباید تردید کنی.»

اِولین پلک زد – و ناگهان، مرد رفته بود. فقط کلید باقی مانده بود، سرد و درخشان زیر نور.

سال‌ها بعد، او هنوز خواب آن شب را می‌دید. دیگر هرگز آن مرد را پیدا نکرد، اما به نظر می‌رسید هر دری که در زندگی‌اش اهمیت داشت – هر فرصتی، هر ریسکی – زمانی که او جرئت می‌کرد بدون ترس عمل کند، خودبه‌خود باز می‌شد.

او اغلب با خود فکر می‌کرد، شاید آن ملاقات قرار بود اتفاق بیفتد – نه با آن مرد، بلکه با خودِ شجاعت.

واژگان (Vocabulary 📚)

Vocabulary Table
Wordsمعنی
Rhythmicریتمیک / موزون
Solitudeتنهایی / انزوا
Distractedحواس‌پرت
Drenchedخیس آب
Flickeredسوسو زد / برقی زد
Familiarآشنا
Impossibleغیرممکن
Crossroadsچهارراه / دوراهی
Pulseنبض
Decisionتصمیم
Avoidingاجتناب کردن
Hesitateتردید کردن / درنگ کردن
Gleamingدرخشان
Courageشجاعت / شهامت

📝Task 1: True or False

Are the sentences true or false?

Task 1

1 / 5

.Evelyn went to Café Lumen because she had planned to meet someone there

2 / 5

.The man who entered the café was completely dry and calm

3 / 5

.Evelyn recognized the man from her dreams

4 / 5

.The man gave Evelyn a golden ring before disappearing

5 / 5

.In the end, Evelyn believed the meeting changed the way she faced her life

امتیاز شما

میانگین امتیازها 0%

0%

📝 Task 2: Fill in the blanks

Complete the sentences with the correct words.

Task 2

1 / 5

.The usual hum of __________ was replaced by the rhythmic tapping of rain

2 / 5

.________Evelyn was sitting by the window in a café called

3 / 5

.The man told Evelyn, “You’re late — for the __________ you’ve been avoiding

4 / 5

.The man left behind a small silver __________ on the table

5 / 5

.Every door that mattered in Evelyn’s life seemed to __________ itself when she acted without fear

امتیاز شما

میانگین امتیازها 0%

0%

💬 Discussion Question

If you were Evelyn, would you have taken the key — even without knowing what it would change? Why or why not?

در تلگرام
کانال ما را دنبال کنید!
در اینستاگرام
ما را دنبال کنید!

مطالب زیر را حتما مطالعه کنید

داستان کوتاه انگلیسی سطح مبتدی
A Surprise Letter
داستان کوتاه انگلیسی سطح پیشرفته
The Unexpected Guest at Midnight
داستان کوتاه انگلیسی سطح متوسط
A Confusing Message
داستان کوتاه انگلیسی سطح پیشرفته
A Choice Between Two Paths
داستان کوتاه انگلیسی سطح مبتدی
The Friendly Neighbor
داستان کوتاه انگلیسی سطح متوسط
The Unplanned Road Trip

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.

جستجو برای:
دسته‌ها
  • English Short Stories
  • آموزش زبان انگلیسی
  • رزومه تحصیلی
  • سطح پیشرفته
  • سطح مبتدی
  • سطح متوسط
نوشته‌های تازه
  • A Surprise Letter آذر 7, 1404
  • The Unexpected Guest at Midnight آذر 2, 1404
  • A Confusing Message آذر 1, 1404
  • A Choice Between Two Paths آبان 30, 1404
  • The Friendly Neighbor آبان 28, 1404

درباره ما

آماده‌ای برای یه آینده‌ی بهتر؟
انگیش یونی پرو کنارتونه تا مهارت‌های انگلیسی، مقاله‌نویسی و رزومه‌نویسی‌تون رو تقویت کنین، بهترین نسخه‌ی خودتون بشین و برای اپلای تحصیلی بدون استرس اقدام کنین.

مقالات آموزشی
  • English Short Stories (43)
  • آموزش زبان انگلیسی (43)
  • رزومه تحصیلی (2)
  • سطح پیشرفته (14)
  • سطح مبتدی (16)
  • سطح متوسط (13)
enamad
نماد اعتماد الکترونیکی
تمامی حقوق برای انگلیش یونی پرو محفوظ است.
ورود به سیستم ×

18 − 5 =

ورود با کد یکبارمصرف
ارسال مجدد کد یکبار مصرف(00:30)
آیا حساب کاربری ندارید؟
ثبت نام

9 + سه =

ارسال مجدد کد یکبار مصرف (00:30)
برگشت به صفحه ورود به سایت

ورود

رمز عبور را فراموش کرده اید؟

هنوز عضو نشده اید؟ عضویت در سایت